نقد و بررسی بازی Transference
معماهای بازی با وجود ساده بودن اکثر آنها، روند منطقی و خوبی دارند. معماها ساده هستند اما پیش پا افتاده و سطحی نیستند که خیلی راحت حل شوند. برای حل معماها باید به خوبی در محیط جست و جو کنید و کوچکترین اشیا و وسایل را بگردید. انتظار هم نداشته باشید در یک عمارت قدیمی همهچیز سر جایش باشد، هر چه که هست و نیست را جست و جو کنید، احتمالا چیزهای به درد بخوری پیدا خواهید کرد. طریقی که در آنها Objectiveها یا ماموریتهایتان را دریافت میکنید بسیار جالب است. همانطور که گفتیم شما در بازی با استفاده از یک دستگاه گذشته را برای خود شبیه سازی کردهاید و به آن سفر کردهاید، بنابراین در یک جهان مجازی و دیجیتالی گشت و گذار میکنید. در بازی هر تکهای از این جهان که گم شده باشد به صورت یک Error یا Missing File نشان داده شده است و شما باید با جست و جو در مکانهای مختلف سعی در بازسازی آن قسمتها داشته باشید. در واقع همین تکههای گمشده به بازی جهت داده و به شما هدفی برای ادامه آن میدهند. تنها نکته منفی در قسمت جست و جو و حل معماها، ریز بودن نقاط قابل تعامل و گستردگی کم آنها برای کلیک کردن است. این مشکل در نسخه PC چندان به چشم نمیآیند چون با نشانگر دقیق ماوس سر و کار داریم، اما در نسخه کنسولی بازی کمی آزار دهنده است.
مهمترین قسمت بازی صداهای آن است. برای تجربه بهتر بازی حتما از هدفون استفاده کنید تا صداهای شاهکار Transference را بهتر بشنوید. اغراق نیست اگر بگویم صداگذاری حرفهای به مانند این بازی در این نسل ندیده بودم. فقط کافیست چند ساعت با یک هدفون متوسط به تجربه بازی بپردازید تا خودتان هم متوجه این موضوع بشوید. صداهای دلهره آور محیط و موسیقیها که از قضا سه بعدی هم هستند، درون مغزتان فرو میرود و ترستان را چندبرابر میکند. علاوه بر این بعضی از معماهای بازی هم با توجه به صداهای محیط حل میشوند که اوج هنر سازندگان در بهرهبرداری از عنصر صدا برای ساخت یک بازی معمایی/ترسناک را نشان میدهد. بازی در هر قسمتی هم ضعفهای کوچکی داشته باشد، در این قسمت نه تنها ضعفی ندارد که یک شاهکار است.
همانطور که احتمالا تاکنون متوجه سدهاید، نقش اصلی را در Transference، داستان آن ایفا میکند.بعد داستانی بازی از چند جهت قابل بررسی است. ابتدا باید به داستان کاملا جدید و بدون کمنرین کپیبرداری از منابع مختلف، توسط یوبسیافت اشاره کنیم. نحوه روایت داستان تا حد زیادی با روند معمول تفاوت دارد. داستان بازی در دو زمان گذشته و حال اتفاق میافتد و شما میتوانید هر موقع که بخواهید بین این دو سفر کنید. بنابراین انتظار نداشته باشید که بازی دارای یک داستان سرراست و به دور از هرگونه پیچیدگی باشد; اتفاقا اصلا پر بیراه نگفته ایم اگر مدعی شویم که Transference یکی از مبهم ترین، پیچیدهترین و در عین حال بهترین داستانهای سال ۲۰۱۸ است. نکته دیگر در مورد داستان، روند کند روایت اتفاقات مهم در اوایل بازی است. تقریبا در یک ساعت ابتدایی بازی هیچ اتفاق خاصی که شما را به هدف اصلی نزدیک کند نمیافتد و مدام در جاهای مختلف چرخ میزنید. اما به محص شروع خط اصلی داستان، بسیار آن را دوست خواهید داشت.
Tansference داستان مردی به نام Raymond hayes و خانوادهاش را روایت میکند. ریموند یک دکترای کامپیوتر است و همسرش Katherine هم یک موسیقیدان حرفهای است و ویولونسل مینوازد. پسر آنها،یعنی Benjamin Hayes از اختلالی به نام PTSD رنج میبرد. این بیماری، نوعی بیماری روانی است که افراد بعد از اتمام یک جنگ به آن مبتلا میشوند و بیشتر هم در سربازان دیده میشود. بنجامین یک کودک ساده نیست، او در تمامی آزمونهای ریاضیاش نمرات کامل را میگیرد و حتی تونسته مدال طلای المپیادهای علمی مختلف هم کسب کند. همین نبوغ بنجامین، مقدمهای میشود برای نابودی خانواده آرام Hayes. ریموند مدام در اتاقش مشغول اختتراعات مختلف است و چند پروژهی ناتمام نمام چیزی است که از سالهای سال تحقیق نصیبش شده است. او وقتی نبوغ فرزندش را میبیند، تصمیم میگیرد با استفاده از Transference Machine خانواده و فرزندش را به زمان گذشته ببرد و جلوی ابتلای بنجامین به PTSD را بگیرد; زیرا ریموند معتقد است که بنجامین برای پیش بردن پروژههای او نیاز به یک ذهن آرام و خالی از هرگونه اختلالی نیاز دارد.
داستان بازی بسیار نوآورانه و زیباست و شخصیتها آنقدر عمیق هستند که بسیار بعید است با آنها ارتباط برقرار نکنید. مبهم بودن داستان بازی حتی تا اواخر بازی، یکی از جذابیتهای بازی است، هرچند که همین ابهام از نظر بسیاری یک نکته منفی شمرده میشود، اما دلیل اصلی کشنده بودن بازی همین داستان پیچیده آن است که با هنرمندی رازهای خود را در بخش پایانی افشا میکند. Transference به ما نشان میدهد که هنوز هم ایدههای پرداخته نشدهای وجود دارند، اگر کمی طمع پول پرستی استودیوها و ناشران کمتر شود.
بگذارید روراست باشم. هیچگاه نتوانتسم و نمیتوانم با بازیهای شبیهساز پیادهروی ارتباط برقرار کنم و به جز برخی از عناوین شاهکار داستانی در آنها اصلا بازی کردن آنها را درک نمیکنم. شاید اگر تریلرهای Transference هم ببینید، با خود بگویید: خب، باز هم یک شبیه ساز پیاده روی یا Walking Simulator دیگر. اما باید بگویم سخت در اشتباهید. بازی هیچ شباهتی به یک شبیه ساز پیادهروی ندارد، هر چند که در نگاه اول کاملا چنین چیزی به نظر میرسد. بازی به معنای واقعی یک پازل ترسناک است که به زیبایی هر چه تمامتر به هر دو بعد خود وفادار مانده; یعنی هم معماهای خوبی و کارشدهای را در بازی شاهد هستیم و هم حس ترس به شدت به بازیباز القا میشود.
شما در بازی در یک محیط ثابت نیستید. بلکه میتوانید با استفاده از کلیدهای برق بین دو جهان حال و گذشته جابه جاش شوید. مکانیزم بسیاری از معماها برگرفته از همین ویژگی بازی است. مثلا شما برای بازسازی محیط گذشته به وسیلهای از زمان حال نیاز دارید، پس باید برق را خاموش کرده، به زمان حال بیایید، آن وسیله را برداشته و سپس با بازگشت به جهان گذشته یا همان ذهن دیجیتالی که در آن قرار دارید، معما را حل کنید. با جابه جایی بین دو جهان محیط تغییر میکند و به همین دلیل اصلا پیش نمیآید که بعد از گذشت چند دقیقه همچنان در یک محیط ثابت باشید و مدام در حال جابه جایی هستید. جابه جایی بین دو محیط و جهان یکی از نواوریهای خوب بازی است که امیدواریم در آیمده نمونههای بیشتری از آن در بازیهای ژانر ترس یا معمایی ببینیم.
داستان جدید
روایت جذاب
معما های جالب
روند کند داستان